الو الو .............. اینجا زورو .............. سوسک سیاه آماده باش
بالاخره با ماهواره های پیشرفته هسته ای !
موفق به کشف محل اصلی زندگی سوسک سیاه شدم
دو تا خاله سوسکه داریم ببینین
مواضب باشین تو سایتشون نرین که سوسکا سرطان میارن
اونوقت مجبورین همیشه برین تو سایتشون و روشون برینین ( با عرض معذرت)
مثل من که معتادشون شدم و هر روز بهشون سر میزنم!
نشونی سوسکای عزیزم اینه اگه خواسین سرطان بگیرین یه سر بهشون بزنین
اینکارا هم زشته باهاشون نکنین
توجه توجه!
یه مطلب مهم این که « فیلم سوسکای سیاه» هم قراره بزودی ساخته بشه
کارگردان: دکتر نمیدونم چی چی( با دکترای افتخاری)
بازیگران به ترتیب بازی: 1- آنجلینا جولی به نقش خاله سوسکه شماره یک
2- سوسانو (دختر کره ای هم بازی جومونگ) به نقش خاله سوسکه شماره دو
بقیه بازیگران که باعث رونق مالی فیلم میشن به قرار زیرند:
جمشید مشایخ به نقش پدر شوهرخاله سوسکه شماره دو
اکبر عبدیه با آریش غلظ (شناخته نشه که مرده )به نقش مادر سوسکه شماره یک
مهران مدیرری به نقش دوست پسر دوتا خاله سوسکه
مکان فیلم برداری : توالت ننه جون دیوید دی کاپریو
البته اول قرار بود دستشویی منزل مرحوم آنتونی کویین باشه که بعلت تاریخی بودن مکان مورد نظر زنش اجازه فیلم برداری نداد
حتما می پرسین ماجرای فیلم چیه .... خوب دوستان اینجاشو دیگه شرمنده ام .... از
کارگردان چیزی بالغ بر ۲۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ دلار پول
گرفتم به پول ایرانی میشه حدود .... دو ... اصلا بیخیال این پول رو واسه اینکه قصه
فیلمو تعریف نکنم گرفتم
حتما بلیط این فیلم اکشن و عاشقانه و خانوادگی رو تهیه کنین ضرر نمی کنین
خوب سوسک سیاه حالت چطوره
خوب دوستان میخوام اندر (درباره)مضرات(ضررهای) یک روز نخندیدن براتون بگم: خوب معلوم نیس دیگه چه بلایی سرتون بیاد بایدخودتون امتحان کنید اما بطور کلی ۴ ضرر رو میشه نام ببرد:
۱- سیم هاتون اتصالی پیدا می کنه( شامل سیم های سیستم اعصاب وروان و بخش های مرکزی مخچه) ؛ ریدن فیوز ببخشید پریدن فیوز ۴ آمپر مختون ضررش بیشتر اینه که با همه پدر کشتگی دارید( مخصوصا با خودتون) ؛
۲- گوزیدن امعا واحشای معده (دل و روده) ودل پیچه موقت و احساس پر بودن معده وبی اشتهایی در حالت گرسنگی ۳- ریپ زدن( اخمو شدن یا مرگ موقت) و افسردگی چشمان خمار وزیبایتون ۴-دندون قرچه (البته در بعضی موارد) لبتون همیشه خندون بدون درد دندون برین بیرون .........
اکثر کابوسهای شبانه را میتوان کم کرد به شرطی که کودک حس کند که بهنگام ترس و وحشت به شما دسترسی دارد و با وجود شما احساس راحتی خواهد کرد. شما هم میتوانید در روشنایی روز به کودکانتان یاد بدهید که آنها چگونه میتوانند رویای خود را هدایت کنند.
به کودکتان احساس امنیت بدهید
به محض اینکه فرزند شما بعد از کابوس دچار وحشت شد، سریع خود را بالای سر او برسانید. از انجام دو کار پرهیز کنید؛ - روشن کردن عجولانه چراغ و - ایجاد قشقرق. زیرا ممکن است فرزند شما نیمه بیدار باشد و اگر شما با این کارهایتان خواب او را به طور کامل نپرانده باشید، ممکن است او درباره به راحتی به خواب رود. روشن کردن چراغ در این مواقع به کودک شما این احساس را القا میکند که بین روشنایی و امنیت ارتباطی وجود دارد و همین امر موجب خواهد شد که کودکان فکر کند که تاریکی ترسناک است. ولی بجای آن میتوانید لامپ هال یا چراغ خواب را روشن کنید و او را در آغوش بگیرید. سعی کنید با او همدردی کنید و بجای اینکه به کابوسهای او تاکید کنید از ترسهای او بپرسید و بعبارتی بجای اینکه از کودکتان بپرسید: «چرا میترسی؟» ، از وی بپرسید: «از چی میترسی؟» . سعی نکنید در پاسخ به کودکتان به وی بفهمانید که این ترسها نامعقول و بیمورد است بلکه به وی این حس را بدهید که شما حامی او هستید و در صورت تجربه ترس در کنار او هستید.
اگر به محتوای کابوسها تکیه کنیم، همه ما میدانیم که این فقط یک کابوس است و کسی کودک شما را دنبال نمیکند.گفتن این مطلب که این فقط یک خواب است و کسی نمیخواهد به تو آسیبی بزند به ندرت کودک را آرام میکند. بجای آن با کودک خود اینگونه همدلی کنید: «میفهمم که چه حس بدی داری. من هم قبلا از این خوابها میدیدم». سعی کنید با لحن آرام حرف بزنید. به او اطمینان بدهید که این اتفاقات حتی اگر در عالم واقعی رخ دهد، من در کنار تو هستم. در این لحظات صدا و لحن آرام شماست که به کودک این اطمینان را میدهد که میتواند دو باره به خواب رود.
اگر کودک کاملا بیدار شده و خواب از سرش پریده است، میتوانی کارهایی را که قبل از خواب برای وی انجام میدهید،تکرار کنید.برای مثال اگر قبل از خواب برای فرزندتان قصه میگویید، سعی کنید این کار را باز انجام دهید. اگر کودک مایل است که در مورد کابوس خود حرف بزند، شما به دقت به آن گوش کنید و سعی کنید به نحوی که قبلا گفته شد با وی همدلی کنید.
بله دوستان راویان چنین روایت کنند که
: روزی روزگاری در عهد امروزی پسری به خانه بخت رفت !
و صبح روز بعدش به منزل پدر شتابان روانه گشت
چون به منزل رسید زنگ در فشرد
جوابی نیامد از انسوی در
پس دوباره وسه باره فشارید زنگ در را ؛
خلاصه از آن سوی در صدا آمد که : بی پدر یواش تر چقدر زنگ می زنی شنیدیم ؛ کی هستی این صبح جمعه که ما را پریشان می کنی؟
وسپس پدر در به روی پسر گشود وقتی پسر بر دم در دید وآنهم صبح جمعه
با اخم گفت: پسر جان چه مرگته تو که همین دیشب عروسیت بود چرا زنت رو ول کرد پیش من اومدی؟
پسر جواب داد: پدر جان الهی درد و بلات به جونم زنم هم رفت خونه باباش
پدر : چی؟ چرا هنوز یه شب نشده هر دوتا قهر کردین!
پسر : بابا جون قضیه اینکه ما تا پیش شما بودیم یارانه نداشتیم حالا جداشدیم یارانه ام رو میخوام! بده بیاد شنیدم به حسابتون اومده ؛ عروست رو هم برای همین امر نزد پدرش روانه کردم.
پدر تا اسم یارانه روشنید خشمگین شد و دست به کمربندش برد وبه پسر نشان داد
پسر از ترس به خود لرزید پدر گفت : خواب دیدی خیر باشه دیشب خوابت نبرده که یارانه میخوای هان! اصلا بگو عروسی کردم واسه یارانه اش!
پدر کمربندش رو در آورد پسربا تایید سربه گفته های پدر کمی عقب عقب رفت و بعدش هم..... ال فرار..............ها ها ها هی هی شوخی کردم بابا نزن!
به نام اون خدایی که لب ها رو وبعد لبخند ها زیبا رو که باعث زیباتر شدن لب ها وشکفتن گل روی شمامیشه آفرید،سلام من به همه اهل طنز وخنده ، اهل شوخی و سرزندگی