گل و تگرگ. قصه تلخ وخونین نابودی گلها.گلها پاکند وبی گناه چرا یه هو تگرگ میاد
وهمه چیزو خراب می کنه؟!
یه آهنگ جالب از متین براتون گذاشتم اولش اینجوری شروع
میشه ( از راه دور می بوسمت ....) برای دریافت فایل
کلمه روی
دانلود کلیک کنید
کتاب مصور مورد علاقه من که حالا بصورت کارتون وفیلم در اومده.
قصه خبرنگار جوانی که کنجکاوه و نقش پلیس رو داره تا خبر نگار
خبر نگار شجاع تو این دوره زمونه خیلی خیلی کمیابه
آزادی! .... اگه تو دنیا باشه فاصله ای بین پرنده ها وآدما نیست!
من نمیدونم چرا این خانوما اینقد زود متعجب میشن از همه چی.در ادامه مطلب ببینین تعجب
این خانوما از چیه؟!!!!!!!!!!!!!!!!!
ادامه مطلب ...دیشب تنهایی تو خیابون پرسه میزدم یه هو هوس خوردن ماءالشیر یا به قولی آبجو ( البته از نوع اسلامیش ) کردم یه بطری خریدم همون در مغازه واسادم شروع کردم به نوشیدن. بطری رو
انداختم تو سطل آشغال تشنه بودم دوباره نوشیدم ... دوباره و....دوباره ...و دوباره...و
دوباره نوشیم مغازه دار با تعجب دهنش وا مونده بود و هاجو واج منو نگاه میکرد یه هو گفت:
مشکوک شدم نکنه الکلی زده کارخونه آره پسر ؟
منم که معده ام حسابی پر شده بود آروغی زدم و خودمو کمی تکون دادم و تلو تلو راه رفتم وگفتم : آره اگه پولشو ازم بخوای لوت میدم بیان بگیرنت. ( البته یه قسمت جریان ساخته ذهنم بود)
حالا نگو رفتم خونه تا خود خود صبح کارم شده بود شاشیدن!!!!!!!!!
من! یا بستنی! یا اتیکت!
دیروز با چند تا از دوستان همراه بودم یکی از بچه ها خیلی پیله کرد که آق یکی باس بستنی بخره
بخوریم . خودشم میگفت پول همراهش نیس بالاخره کسی داوطلب نشد . دیدم آخرش همه به
من نیگا می کنن( آخه تعریف نباشه من تو مرام و معرفت و... این حرفا حرف اول بین
دوستا میزدم شایدم بعضی فکر کنن زود خر میشی دیگه! )گفتم باشه میخرم واسه تون خلاصه
رفتم تو مغازه خواروبار فروشی از اون بستنی های بسته بندی پاستوریزه نمیدونم چی آهان !
پاستوریزه و همو هموز...ژ... هموژنیزه بخرم آخیش بالاخره گفتم همو.... اصلا ولش
در فریزر رو واکردم چندتا بستنی ور داشتم کردم تو پلاستیک همینکه برگشتم برم حساب کنم چندتا
دختر جوان وارد شدن .
یکی از دخترا که سر راه من بود تا که منو دید همونجا ماتش برد اصلا از سر راهم کنار نمیرفت
دوستش تکونش داد بعد یه هو رفت کنار ( نمیدونم ازمنه خوش تیپ خوشش اومده بود ! یا
اینکه دلش بستنی میخواس ! حالا اون لحضه کاشکی میگفتم بفرما بستنی! بعدش نیگا کردم
دیدم دختره لبخند میزنه منو به دوستش نشون میده
اما نکته اینجاست که به قول مولانا: هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
ما آدما قبل از اینه قضاوتمون با تحقیق باشه خومون می بریم وخودمون میدوزیم این شده کارمون
به نظرم بستنی می خواس!
نه نیگاش یه لحظه به بستنی بود بیشتر ش با من بود
اما بقیه ماجرا وقتی پیش بچه ها رفتم نگو... معما شد سه تا !
آخه تا من رو دیدن زدن زیر خنده!
گفتم : چیه چی شده ؟!!!!!!!!!!!!
یکی از بچه ها دست کرد روی موهام و یه چیزی ورداشت نشونم داد
بله ! یه برچسب اتیکت فروش اجناس بود( احتمالا تومغازه جایی سر خورده به اجناس چسبیده بهم )
روش نوشته بود کنسرو قورمه سبز ی ۲۰۰۰۰ ریال !
مات موندم یه لحظه ! دختره! بستنی ! اتیکت!
شروع کردم باصدای بلند خندیدن از همه بلندتر من میخندیدم بستنی ها رو دادم دس بچه ها
و خودم فقط میخندیدم
اینم عکس من واون دختره !
چه بستنی اوم به به !
ببین مواظب باش نریزه
اینم « گاو عاشق پیشه»
تازگی عاشق زبون گاوی دوتا دختر شده( دخترا : زهرا وشیرین از سایت سوسک سیاه)
دخترا رو در ادامه مطالب ببینید
اینم بابای گاوه است که ظاهرآ از عاشق پیشگی پسرش اصلا
راضی نیست
دخترا رو در ادامه مطالب ببینید
من موندم این خانوما با این ناخنای بلندشون تو دستشویی واسه تمیز
کردن خودشون مشکل
پیدا نمی کنن ؟!
یه استثنا داره ! مگر اینکه توالت شون فرنگی باشه مگه نه؟
خوب چندتا نمونه عجیب و خوش رنگ دیگه اش
اینم چندتا مدل . اولیش که معلوم نیس پر مرغه یا مژه
هه بزغاله!